loading...
گوناگون
1


دیجی مفت
تبلیغات

مدیر بازدید : 185 شنبه 17 خرداد 1393 نظرات (1)

سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند.


در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند.

زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد.


دومی گفت : پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد .


هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :


پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟

زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست. او فقط یک پسر معمولی است .ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد.


سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند .


پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود .

به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛


چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند .پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن.


زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است!


پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند.

پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد.


در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟


پیرمرد با تعجب پرسید:منظورتان کدام پسرهاست ؟من که اینجا فقط یک پسر می بینم.

براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تبلیغات


درباره ما
این وبسایت در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی ایرانی ثبت شده و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. توجه:برای کاربرانی که مطالب برای سایت ارسال کنند شارژایرانسل 2000تومانی داده میشود.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون درمورداین سایت چیه
    کدهای اختصاصی